شب های دلتنگی

حالا دیگر چند وقتی است هیچ چیزی ناراحتم نمی‌کند... هی روزگار! چراغت روشن است ولی صدایت قطع و وصل می‌شود!

 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 21:11 توسط رضا عرب زاده| |

 سلامتیه همه اونایی که انقـدر خستن،که

نه میتونن خیانت کنن و نه حوصله دارن دوبـاره عاشق بشن!!!

نوشته شده در برچسب:,ساعت 22:13 توسط رضا عرب زاده| |

 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 11:7 توسط رضا عرب زاده| |

 سنگين است تكليف بي تو بودن،
تو آسوده بخواب!
من مشق گريه هايم مانده...

نوشته شده در برچسب:,ساعت 12:19 توسط رضا عرب زاده| |

 غریب است دوست داشتن
و عجیب تر از آن دوست داشته شدن
وقتی می دانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد
...

و نفس ها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ،
به بازی اش میگیریم،
هرچه او عاشق تر ، ما سرخوش تر
هرچه او دل نازک تر ، ما بیرحم تر
تقصیر ما نیست
تمامی قصه های عاشقانه اینگونه
به گوشمان خوانده شده اند

نوشته شده در برچسب:,ساعت 18:37 توسط رضا عرب زاده| |

من خودمم شبیه کسی نیستم اگر میخوای مثل بقیه باشم , بقیه هستن . . . !

 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 21:4 توسط رضا عرب زاده| |

 چه زیبا! گفتم دوستت دارم !چه صادقانه پذیرفتی! 


چه فریبنده ! آغوشم برایت باز شد !چه ابلهانه! با تو خوش بودم !

چه كودكانه ! همه چیزم شدی ! چه زود ! به خاطره یك كلمه مرا ترك كردی !
...

چه ناجوانمردانه ! نیازمندت شدم ! چه حقیرانه! واژه غریبه خداحافظی به من آمد!

چه بیرحمانه! من سوختم ..............

آری اولش زیباست آخرش بیرحم... هــــــــــــــــــــــی روزگار خاک تو سرت..

نوشته شده در برچسب:نیازمند,ناجوانمردانه,چه زیبا,ساعت 20:53 توسط رضا عرب زاده| |

 خـدایـا ؛ کسی را که قسمت کس دیگریست


سر راهمان قـرار نـده ! تا شبهای دلتنگیش بـرای ما باشد !

و روزهـای خوشش بـرای دیـگـری !

نوشته شده در برچسب:خدایا,شب های دلتنگی,ساعت 20:49 توسط رضا عرب زاده| |

 قسمتی از دیالوگ ماندگار پرویز پرستویی در فیلم مارمولک :


شاید درهای زندان به روی شما بسته باشد
اما درهای رحمت خداوند همیشه به روی شما باز است ...
و این قدر به فكر راه های دررو نباشید ... !!
...
...خدا كه فقط متعلق به آدم های خوب نیست
خدا، خدای آدم های خلافكار هم هست
فقط خود خداست كه بین بندگانش فرقی نمیگذارد
او: اند ِ لطافت
اند ِ‌ بخشش
اند ِ بیخیال شدن
اند ِ چشم پوشی و رفاقت است ...
 

 

نوشته شده در برچسب:خدا,خدا,خدا,خدا,ساعت 20:46 توسط رضا عرب زاده| |

 هر وقت زندگی یه ضربه بهت زد ، آروم لبخند بزن و بهش بگو :

” جوجه ! همه زورت همین بود !؟ “

نوشته شده در برچسب:جوجه,زندگی,لبخند,ساعت 20:40 توسط رضا عرب زاده| |

برای این که هنوز به تو فکر می‌کنم
هنوز نگرانت میشوم
هنوز دلتنگت میشوم

و هنوز دوستت دارم از خودم متنفـــــــرم... 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 20:31 توسط رضا عرب زاده| |

 هرکس به طریقی دل ما می شکند , 

اما تو خیلی خلاقیت به خرج دادی آفرین !

نوشته شده در برچسب:,ساعت 12:3 توسط رضا عرب زاده| |

 خنــــــده دار است…نه؟!

که تـــــو هی مرا دور بزنی
و مـــن
دلــــــــم را خوش کنم
که در محاصـــره ی توام …
*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*
نوشته شده در برچسب:,ساعت 11:12 توسط رضا عرب زاده| |

دوستت اگه تنهاس، اگه غم داره تو دلش، اگه میبینی زل زده به مونیتورش و هر از گاهی میخنده،از اون تلخاش؛ تو هواشُ داشته باش، تو تنهاش نذار
باور کن
روزی هزار بار میمیرهTکسی که فکر میکنه برای کسی مهم نیست !! 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:دوست,تنهایی,شب های دلتنگی,ساعت 11:10 توسط رضا عرب زاده| |

زندگی دفتر از خاطره هاست
یک نفر در دل شب.یک نفر در دل خاک
یک نفر همدم خوشبختی هاست.یک نفر همسفر سختی هاست
چشم تا باز کنی...عمرمان میگذرد
ما همه همسفر و رهگذریم
...
آنچه باقیست
فقط

 

خوبی هاست 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:زندگی,دفتر خاطره ها,ساعت 10:45 توسط رضا عرب زاده| |

 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 10:38 توسط رضا عرب زاده| |

 خدایــــــــــا دلم مرهمی می خواهد از جنس ِ خـــــــــــــــودت ...


نزدیــــــــــــــک

بی خطـــــــــر
...


بخشنــــــــــده ...

بی منّــــــــــت ....
 
 

 

نوشته شده در برچسب:خدایا,مرهم,ساعت 21:34 توسط رضا عرب زاده| |

 یک سخنران مشهور سمینارش را با در دست گرفتن بیست دلار اسکناس شروع کرد.

او پرسید چه کسی این بیست دلار را می خواهد؟
دست ها بالا رفت.
او گفت: من این بیست دلار را به یکی از شما می دهم
اما اول اجازه دهید کاری انجام دهم.
...
او اسکناسها را مچاله کرد و پرسید چه کسی هنوز این ها را می خواهد؟
باز هم دست ها بالا بودند.او جواب داد خوب. اگر این کار را کنم چه؟
او پول ها را روی زمین انداخت و با کفشهایش آنها را لگد کرد
بعد آنها را برداشت و گفت:
مچاله و کثیف هستند حالا چه کسی آنها را می خواهد؟
بازهم دستها بالا بودند
سپس گفت:
هیچ اهمیتی ندارد که من با پولها چه کردم شما هنوز هم آن ها را می خواستید
چون ارزشش کم نشد و هنوز هم بیست دلار می ارزید.
اوقات زیادی ما در زندگی رها می شویم، مچاله می شویم
و با تصمیم هایی که می گیریم و حوادثی که به سراغ ما می آیند آلوده می شویم .
و ما فکر می کنیم که بی ارزش شده ایم
اما هیچ اهمیتی ندارد که چه چیزی اتفاق افتاده یا چه چیزی اتفاق خواهد افتاد.
شما هرگز ارزش خود را از دست نمی دهید.
کثیف یا تمیز، مچاله یا چین دار ، شما هنوز برای کسانی که شما را دوست دارند بسیار ارزشمند هستید.
ارزش ما در کاری که انجام می دهیم یا کسی که می شناسیم نمی آید
ارزش ما در این جمله است که: ما که هستیم؟
پس
هیچ وقت فراموش نکن که بعد از هر احساس شكستي ؛ براي خود ودوستانت هميشه بهترين خواهي ماند
 
نوشته شده در برچسب:,ساعت 21:23 توسط رضا عرب زاده| |

 یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام

 

 

 

 

 

 


برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم …

آنقدر تمـــــــــیز میخندم
...

که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی …

و من در جیب هـــایــــم

دست های خالـــی ام را فریب دهـــم

که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …

نوشته شده در برچسب:لبخند,تنهایی,ساعت 21:17 توسط رضا عرب زاده| |

 گاهي دلم ميخواد يکي ازم اجازه بخواد ؛ که بياد تو تنهاييم

و من اجازه ندم ! و اون بي تفاوت به مخالفتم بياد تو و آروم بغلم کنه
و بگه : مگه من مردم که تنها بموني ..

نوشته شده در برچسب:,ساعت 21:14 توسط رضا عرب زاده| |

 خاطرات خیلی عجیبند ....

گاهی اوقات می خندیم ،
به روزهای که گریه می کردیم !

گاهی گریه می کنیم ؛
به یاد روزهایی که می خندیدیم … !!!

نوشته شده در برچسب:,ساعت 21:5 توسط رضا عرب زاده| |

 نوشت "قم حا " ...
همه به او خندیــــدند!!
گریــــست ...
گفت به "غم ها " یم نخندید...
که هر جور نوشته شود درد دارد!!!
از ته به سر بخوان تا مـــن ِ آن روزها را بشناسی

 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 21:3 توسط رضا عرب زاده| |

 

کوله بارم بر دوشم ، سفری باید رفت ...
سفری بی همراه ، گم شدن تا ته تنهایی محض ...


 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:سفری باید رفت,تنهایی,ساعت 11:30 توسط رضا عرب زاده| |

 ‎'حسرت یعنی رو به رویم نشسته ای
و باز خیســـــی چشمـــانم راآن دستمال خشک بی احساس پاک کند''
حسرت یعنی شانه هایت دوش به دوشم باشد
اما نتوانم از دلتنگی به آن پناه ببرم''
حسرت یعنی تـــو که در عین بودنت
داشتنت را آرزو می کنم...'


*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 11:15 توسط رضا عرب زاده| |

 من "خاطر"ت را ميخواستم
نه "خاطره"ات را .....!

چقدر عجیب است دریا...!
همین که غرقش می شوی تورا پس میزند،
مثل انسانها.

چقدر جای تو خالی ست ،
جای خالی ات را با هیچ چیز نمی توان پر کرد
حتی با گزینه ی مناسب . . .

از انتهای خیالت تا هر کجا که بروی ،
بازهم بهم میرسیم ،
زمین بیهوده گرد نیست !


*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 11:8 توسط رضا عرب زاده| |

 هر كسي آمد مرا در خويش پيدا كرد ورفت در نگاهم بي كسي را يك معما كرد ورفت با كليد خستگي درهاي حسرت را گشود تكه هاي قلب خود را نذر فردا كرد و رفت فكرهاي پخته اش را پشت افكارم نوشت نسخه هاي بي كسي را بازامضاء كردورفت در نگاهي كه مرورش ،ياد آبي پاك بود كينه هاي كهنه اش را غرق دريا كرد و رفت دستهايش را پر از باران احساسم نمود آسمان را در نگاه خاك معنا كرد ورفت .

 


*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 19:56 توسط رضا عرب زاده| |

 بــــــــــــــــرو ...


تـــــــرس از هیچ چیز ندارم..

وقتی یقین دارم بیشتر از من
...


کسی دوستت نخواهد داشت....

بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد

بــــــــــــــــرو ...

ترس برای چـه؟؟؟

وقتی می دانم یک روز تــف می اندازی...

به روی آنهایی که

به خاطرشـــان من را از دست دادی...
.
.
امروز واقعا دلم شکست
 

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

 

 

نوشته شده در برچسب:,ساعت 18:21 توسط رضا عرب زاده| |

 معلم پسرک را صدا زد تا انشایش را با موضوع علم بهتر است یاثروت


را بخواند,

پسرک با صدای لرزان گفت ننوشته ام !
...
...

معلم با خط کش چوبی پسرک را تنبیه کرد و او را پایین کلاس پا در هوا

نگه داشت پسرک در حالیکه دستهای قرمزو باد کرده اش را به هم

می مالید زیر لب گفت: آری ثروت بهتر است چون اگر داشتم دفتری

میخریدم و انشایم را می نوشتم ... :(
 
نوشته شده در برچسب:,ساعت 18:18 توسط رضا عرب زاده| |

 

هی روزگـــــــــار


*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*

نوشته شده در برچسب:,ساعت 11:36 توسط رضا عرب زاده| |

 به من نخند، من هم روزگاري عزيز دل كسي بوده ام ،

باور كن ..!


سلامتی همهء مادران

نوشته شده در برچسب:,ساعت 11:27 توسط رضا عرب زاده| |


Power By: LoxBlog.Com

صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 6 صفحه بعد