شب های دلتنگی
حالا دیگر چند وقتی است هیچ چیزی ناراحتم نمیکند... هی روزگار! چراغت روشن است ولی صدایت قطع و وصل میشود!
بــــــــــــــــرو ...
تـــــــرس از هیچ چیز ندارم..
وقتی یقین دارم بیشتر از من
...
کسی دوستت نخواهد داشت....
بیشتر از من کسی طاقت کم محلی هایت را ندارد
بــــــــــــــــرو ...
ترس برای چـه؟؟؟
وقتی می دانم یک روز تــف می اندازی...
به روی آنهایی که
به خاطرشـــان من را از دست دادی...
.
.
امروز واقعا دلم شکست

*ممنون میشم عضو خبرنامه وبلاگ بشید*
نظرات شما عزیزان:
نوشته شده در برچسب:, ساعت
18:21 توسط رضا عرب زاده| 3 نظر |
Power By:
LoxBlog.Com |