شب های دلتنگی
حالا دیگر چند وقتی است هیچ چیزی ناراحتم نمیکند... هی روزگار! چراغت روشن است ولی صدایت قطع و وصل میشود!
سیگار یه درس خوبی میده: شعری نگفته ام که بنویسم تا بگویی وای چه زیباست
به بعضی ها باید گفت خیلی وقتها به ناچار از چیزهایی که دوستشان داشتیم دل کندیم و جدا شدیم... حالا ببین چقدر در این مصیبت حرفه ای هستیم .. اینجا ایــــــــران اســــت....... اگه کسی دلتو شکونــــــــــد.... صداشو در نیار..! فردا دلش میشکنه ... صداش در میاد..!! وقتی که میگی: دیگه برای همیشه فراموشش کردم .. و تمام بد و بیراهای دنیا رو نصیبش میکنی... دقیقا همون زمانیه که... هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت ... وقتی میخوای با کسی آشنا بشی به صورتش نگاه نکن به قلبش نگاه کن ... یه قلب قشنگ میتونه یه صورت قشنگ بسازه ولی یه صورت قشنگ نمیتونه یه قلب قشنگ بسازه ..... ﺧﻮﺷﺒﺨﺘﯽ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯾﺴﺖ ﮐﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ می ﮐﻨﯽ ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺎﺭﺕ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﻭ ﺗﻮ ﺑﻪ ﺍﺣﺘﺮﺍﻣﺶ ﺍﺯ ﮔﻨﺎﻩ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ بــعـضـی ها باهات کاری میکنند وای از دست این تنهایی، وای از دست این دل بهانه گیر مهربانیت را بادلم پیوند زدم، تا از تو دور بودن را احساس نکنم..... مرا زمانی از دست دادی باور کنید بعضیا لیاقت ندارن ..حتی به خاطرشون بغض کنی .. هربار که کودکانه دست کسی رو گرفتم نوازشم کن! یادش بخیر کودکی! اسمش را می گذاریم دوست مجازی حوصله ات که سر میرود با دلم بازی نکن........من در بی حوصله گی هایم...با تو زندگی کرده ام........ خـــــــــواسـتـنـد از عـشـق …
به پای کسی بسوز که نفسشو خرجت کنه …!
*******
لذت خودکاری را به خویش ندیده است:
من نمیدانم چرا سهراب گفت:
“چشمها را باید شست جور دیگر باید دید”
...
آیا آن کودکی را که دراز کردست دست
و یا آن گل که ز بی مهری دهر پژمردست
و یا آن کس که از تنهایی
به نوشتن ترانه دل بست
جور دیگر دیدنش انصاف هست؟
وقتی می بینی که زنی با فریاد
بهر فرزندانش تن به هر کاری داد
…وقتی می بینی که غروب خورشید
همه جا را گرفته چون باد…
وقتی می بینی که همه غمگینند با نقاب گشتند شاد
..وقتی می بینی که سکوت در ظلمت با هزار آه و صدها فریاد
ناله ها را سر داد
…باز هم میگوی جور دیگر باید دید؟
وقتی خط به خط متن های همه نیست جز آه
… وقتی مردن همه در شهر سیاه
… وقتی که بر لب هر پیر و جوان هست زندگیم گشت تباه
… باز هم میگویی جور دیگر باید دید؟
با هزار خنده تلخ میگویم که به این حرف تو باید خندید
… شاید آن روز که سهراب میگفت:
“تا شقایق هست زندگی باید کرد”
خبر از داغ دل نسترن سرخ نداشت
… شاید آن روز سهراب به قد قامت موج ایمان داشت
شاید آن روز سهراب…!
اون اسمش پـــــــــدره
...
سلامتی تمام پدران
..
هــــــی فــــلانـــی
نردبــــــــان هـــــوس را بـــــردار و از اینـــجـــا بـــرو
با ایــــــن چــیــــزهــا قـــدت به عــــشــق نـمـی رسد !
عـــشـــق بـــال مـــیخــواهــد کـه تـــو نـــــــداری
که جدایی نادر از سیمسنمان در کل دنیا اسکار میبرد!
پر از نادر ، پر از سیمین ، پر از جدایی ، پر از مصیبت و ...
******
**
******
**
******
**
******
**
******
و هیچ احتیاجی بهش ندارم..
.
.
بیشتر از همیشه دلت براش تنگ شده...*
یا فراموش شدن...
به هر حال دارم فراموش میکنم...
فراموش شدنم را........!!
♥♥♥♥♥♥
♥♥♥♥
♥♥♥
♥♥
♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥
♥♥
♥♥♥
♥♥♥♥
♥♥♥♥♥
که یادآوری تمام لطفهایی که در حقشون کردی
به شدت از خودت متنفرت میکنه !!!
وای از دست این لحظه های نفسگیر ،ای خدا بیا و دستهای سردم را بگیر
خسته ام ، باز هم دلم گرفته و دل شکسته ام
در حسرت لحظه ای آرامشم ، همچنان اشک از چشمانم میریزد و در انتظار طلوعی دوباره ام
همه چیز برایم مثل هم است ، طلوع برایم همرنگ غروب است ، گونه هایم پر از اشک شده و عین خیالم نیست ، عادت کرده ام دیگر….
عادت کرده ام از همنیشینی با غمها ، کسی دلسوز من نیست
قلبم رنگ تنهایی به خودش گرفته ، دیگر کسی به سراغ من نمی آید، تمام فضای قلبم را تنهایی پر کرده ، دیگر در قلبم جای کسی نیست
هر چه اشک میریزم خالی نمیشوم ، هر چه خودم را به این در و آن در میزنم آرام نمیشوم ، کسی نیست تا شادم کند ، کسی نیست تا مرا از این زندان غم رها کند
دلم گرفته ….
خیلی دلم گرفته….
انگار عمریست آسمان ابریست و باران نمیبارد…
انگار این بغض لعنتی نمیخواهد بشکند…
وای از دست چشمهایم ، وای از دست اشکهایم…
آرزو به دل مانده ام ، کسی در پی من نیست و خیلی وقت است تنها مانده ام
نمیگویم از تنهایی خویش تا کسی دلش به حالم بسوزد ، نمیگویم از غمهای خویش تا کسی دلش به درد آید
من که میدانم کسی نمینشیند به پای درد دلهایم ، اینک دارم با خودم درد دل میکنم…
دلم گرفته ، رنگ و رویی ندارد برایم این لحظه ها ، حس خوبی ندارم به این ثانیه ها
میدانم کسی نمیخواند غمهایم را ، میدانم کسی نمیشنود حرفهایم را ، حتی اگر فریاد هم بزنم کسی نگاه نمیکند دیوانه ای مثل من را….
میدانم کسی در فکر من نیست ، تنها هستم و کسی یار و همدمم نیست ، میمانم با همین تنهایی و تنها میمیرم، تا ابد همین دستهای غم را میگیرم
اما باز هم دلتنگم.......!!!
كه میان روزمرگی هایت گم شده بودی
و تو فرصت آن را نداشتی
كه دلتنگم باشی
عجب از من!!!
... تمام دلمشغولی ام تو بودی...
تمامی دقایقم با تو می گذشت
اما حتی در لابه لای دفتر خاطراتت هم نبــــــــــــــــــــودم!!!
بغض هایت را برای خودت نگه دار..گاهی سبک نشوی ، سنگین تری . .
گم شده ام !!!
ترس من از گم شدن نیست ..
ترسم از گرفتن دستی ست که بی بهانه رهایم کند !
نترس.... تنهایی ام واگیر ندارد!
قهر میکردیم تا قیامت ...... و لحظه ای بعد قیامت می شد
اما آنسو یک آدم حقیقی نشسته
خصوصیاتش را که نمی تواند مخفی کند
وقتی دلتنگی ها و آشفتگی هایش را می نویسد
وقت می گذارد برایم، وقت می گذارم برایش
وقتی در صحبت هایم به عنوانِ دوست یاد می شود
مطمئن می شوم که حقیقیست
هرچند کنار هم نباشیم
هرچند صدای هم را هم نشنیده باشیم،
من برایش سلامتی و شادی آرزو دارم
هرکجا که باشد...
آغــــــــــوش و بـوسـه را حـذف کـنـنـد …
عـشـق … !
از آغـوش و بـوســـه
حـذف شـد … !!!
Power By:
LoxBlog.Com |